محل تبلیغات شما
بانگ زدم نیم شبان کیست در این خانه دل گفت منم کز رخ من شد مه و خورشید خجل گفت که این خانه دل پر همه نقشست چرا گفتم این عکس تو است ای رخ تو رشک چگل گفت که این نقش دگر چیست پر از خون جگر گفتم این نقش من خسته دل و پای به گل بستم من گردن جان بردم پیشش به نشان مجرم عشق است مکن مجرم خود را تو بحل داد سر رشته به من رشته پرفتنه و فن گفت بکش تا بکشم هم بکش و هم مگسل تافت از آن خرگه جان صورت ترکم به از آن دست ببردم سوی او دست مرا زد که بهل گفتم تو همچو فلان ترش شدی

غزل بسیار زیبای 1335مولانا

دلنوشته ی من و روز های دلخوشی

دلنوشته ی من و دیشب چه شبی بود

تو ,گفتم ,دل ,نقش ,مجرم ,بکش ,این خانه ,خانه دل ,این نقش ,که این ,از آن

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها